سیل همه چیز را جابجا میکند سیل امامزاده داوود چندین سال پیش یعنی سال 133 جای گنجهایاطراف اونجا را جابجا کرد و مجدد در مرداد سال 1401 نیز جای گنج های اطراف امامزاده داود را تغییر داده است. بنابراین حتی با خواندن کتاب گنج نامه شیخ بهایی و دانلود آن بعید است بتوان گنجی اونجاپیدا کرد پس وقتتون رو بی خودی تلف نکنید....
شاید در مسیر غار گنج خانه (غار سوباتان) به امامزاده داوود گنج وجود داشته باشد اونم با سیل مرداد 1401 تغییر کرده برای یافتن دفینه امام زاده داوود با خواندن کتاب گنج نامه شیخ بهایی فقط میتوان فهمید آیا در انجا گنج وجود داردیا خیر
(ویدئو) خارج کردن جسد زن جوان از قسمت شمالی صحن امامزاده داوود
تجربه اول از یافتن گنج وامامزاده داوود
پس به گنج و گنج یابی علاقه داری؟
خیلی زیاد. خیلی لذتبخش است. هیجان بالایی دارد. استرس پیدا نشدن، نقشه اشتباه و مکانیابی همه اینها برای خودش جذاب است. تازه اینها موضوعات معمولی است. موضوع طلسم و باطل کردن آن هم برای خودش داستانهای مفصلی دارد. شاید باورتان نشود، اما در همه این سالها به قدری با موضوعات عجیب برخورد کردهام که ذهنم آمادگی پذیرش هر اتفاقی را دارد. گنجیابی اطلاعات زیادی به آدم میدهد. تاریخ و جغرافیا را قوی میکند. جهتیابی، آشنایی با خط و زبانهای باستانی، دنیای ماورایی همه اینها در گنجیابی است.
یعنی شما فقط به دلیل این مسائل به دنبال گنج هستی؟
نه اینکه از پول بدم بیاید. اصلا این طور نیست. من هم دوست دارم اشیای قیمتی پیدا کنم و با فروش آنها زندگی بهتری داشته باشم. اما خوب همیشه که شما موفق نمیشوی. واقعیت این است که شانس موفقیت شما کمتر از ١٠درصد است. اما همین ١٠درصد هم زندگی خیلیها را تغییر داده. من به چشم خودم دیدم. البته الان دست هم زیاد شده، تقلب و حیله هم در این کار بیش از قبل وجود دارد.
تا حالا شده خودت گنج پیدا کنی؟
تا منظور شما از گنج چه باشد. من زیرخاکیهای زیادی پیدا کردم. برخی از آنها هم ارزش مالی داشتند. چندسال پیش حدودسال ٨٧ بود که در اطراف ایلام چند سکه قدیمی پیدا کردم. حدود ٨٠میلیون تومان هم آنها را فروختم. چندسال قبل هم شمایل و ادوات قدیمی جنگ در همان منطقه البته نزدیک مرز عراق پیدا کردم که مربوط به دوران ساسانی بود و پول خوبی هم به دست آوردم. کوزه، سفال، اشیای فلزی و تزیینی و هنوز خیلی از آنها را در خانه دارم. گنج در ایران زیاد است، خیلی هم زیاد است. هزاران سال است که در این سرزمین زندگی جریان داشته، تمدنها و امپراتوریهای بزرگی روی کار آمدند. سلسلههای پادشاهی بزرگ با عظمت، خب معلوم است که در این منطقه گنج وجود دارد. هر چقدر هم تا الان پیدا شده باشد، چند برابر آن هنوز زیر زمین است. شاید باورتان نشود، اما خیلیها از این طریق زندگیشان را میگذرانند.
ولی شما در صحبتهایتان گفتید که شانس موفقیت فقط ١٠درصد است.
قرار نیست که همه گنج پیدا کنند. فروش نقشه، کاربلد، کسی که نقشهها را تفسیر میکند، تشخیص اینکه چه نقشهای اصلی و کدام قلابی است، فروش دستگاههای مختلف، رمال و دعانویس و باطلکننده طلسم همه اینها از این طریق پول درمیآورند.
وقتی به حرف دعانویس توجه نمیکنی
بابک ٢٩ ساله یکی دیگر از افرادی است که سودای پولدارشدن آن هم از نوع یکشبهاش را در سر دارد؛ اما او هم مثل خیلیها دیگر هنوز به خواستهاش نرسیده است. بابک با اینکه دوبار هم به جرم حفاری غیر مجاز از سوی پلیس دستگیر شده و آنطور که خودش میگوید، جریمههای سنگینی هم پرداخت کرده، اما همچنان رویای گنج را دنبال میکند.
چه شد که دنبال گنج رفتی؟
از نوجوانی به این کار علاقه داشتم؛ همیشه دوست داشتم از دل زمین طلا و جواهر پیدا کنم. هر چقدر که سنم بیشتر شد، علاقه من هم به ماجراهای گنج افزایش پیدا کرد؛ تا اینکه بالاخره با چند نفر مثل خودم آشنا شدم و این کار را گروهی ادامه دادیم.
چند نفر عضو این گروه هستند؟
٥ نفر؛ حدود ٧ سال است که با هم هستیم.
در این مدت چیزی ارزشمندی هم پیدا کردهاید؟
چیزهایی پیدا کردیم، اما پول زیادی به ما ندادند؛ یک مجموعهای از اشیای فلزی بود که اطراف فیروزکوه پیدا کردیم. حدود ٦ ماه وقتمان را گرفت. درست که پول زیادی برایمان نداشت، اما خب تجربه خوبی شد. البته اشتباه کارمان را فهمیدیم و من هنوز هم قبول ندارم، ولی خوب خبرههای این کار به ما گفتند که ما اشتباه کردیم.
چه اشتباهی؟
به صحبتهای باطلکننده طلسم زیاد توجه نکردیم. راستش هیچکدام از ما به جز مهدی این صحبتها را باور نداشت؛ اصلا نمیدانستیم که گنج هم طلسم دارد و این طلسمها باید باطل شود، به همین دلیل قسمت زیادی از گنج پیدا نشد. به هر کسی آنها را نشان دادیم به ما گفت: بقیه آنها کجاست؛ در اصطلاح میگویند آنها «بغل» دارند. خب ما هم آنها را پیدا نکردیم، ولی برای دفعه بعد حتما رعایت میکنیم.
دعانویس و رمال چه ربطی به گنج دارد؟
قبول دارم باورکردنش برای عموم سخت است، اما واقعیت دارد؛ برخی از گنجها طلسم دارند و این طلسم باید باطل شود. این باطلکردن هم نیاز به آدمهای خاصی دارد که با ورد و دعاهای خاص آن را باطل میکنند؛ درواقع گنجهای ارزشمند همه سحر خاصی دارند تا دست هر کسی به آنها نرسد به همین دلیل هم باید از افراد خاص کمک گرفت البته خیلیها هستند که از این موضوع سوءاستفاده میکنند. شیاد و کلاهبردار همه جا هست و البته این کار، چون به صورت مخفیانه انجام میشود، بیشتر است.
نقشههای گنج را از کجا پیدا میکنی؟
کتاب گنج نامه شیخ بهایی و دانلود آن از سایت دفینه فورکیا مرجع اصلی گنج یابی است
خیلیها کارشان فروش نقشه است؛ آن هم شرایط خودش را دارد. تشخیص نقشه اصلی و فرعی کار خیلی سختی است؛ درواقع ابتدا باید نقشه را بخری. خب این وسط باز هم آدمهای شیاد هستند که نقشههای قلابی دارند. بعد از خرید نقشه باید بتوانی آن را بخوانی؛ این هم کار بسیار سختی است. بیشتر نقشهها رمزنگاری شده است، تفسیر لازم دارد و اینکه بفهمی منظور نقشه چه بوده و باید از کجا شروع کرد هم برای خودش ماجرای مفصلی دارد.
یعنی شما برای گنجی که پیدا کردی همه این مراحل را انجام دادی؟
نقشه گنج از طریق یکی از دوستانم به دستمان رسید؛ پولی برای آن ندادیم، اما بقیه کارها درست مطابق گفتههایم انجام شد. فقط همانطور که گفتم صحبتهای دعانویس را درست انجام ندادیم و آن هم به خاطر این بود که باور نداشتیم.
مردی میانسال زیر تختهسنگ 50 تنی در حوالی رودبار جانش را از دست داد. او و سه نفر دیگر برای یافتن گنج به یکی از روستاهای این منطقه رفته بودند که سقوط سنگ کار آنها را نیمهتمام گذاشت.البته ماجرای این گروه به همین جا ختم نشد. ظاهرا درگیری شدیدی هم که بین آنها رخ داد، باعث شد یکی از آنها با خونریزی شدید راهی بیمارستانی در رشت شود و دو نفر دیگر هم در حالی که قصد فرار از محل داشتند، با خودرو واژگون شدند و بهشدت صدمه دیدند.
گنج و ماجراهای آن خیلیهای دیگر را هم گرفتار کرده است. روز یکشنبه از زنجان خبر رسید مرد جوانی هنگام حفاری زمین به دلیل مسمومیت با گاز متان جانش را از دست داده است. این گروه سه نفره هم درپی یافتن سکههای ارزشمندی بودند که سالهاست بین اهالی آن منطقه دربارهاش صحبت میشود.
اما جویندگان گنج همه این حوادث را از نحسی گنج میدانند. از طلسم و وردی که به قول آنها برای حفاظت از گنج است.
محسن یکی از همین افراد است؛ مردی 45 ساله که خودش میگوید از 19 سالگی همراه داییاش وارد این وادی شده است: «آن موقع خیلی بچه بودم، فقط هیجان این کار را دوست داشتم. دو دایی من دنبال گنج و زیرخاکی بودند، اصلا کارشان این بود. من هم از همان بچگی دوست داشتم همراه آنها باشم.» محسن حدود 25سالگی، دایی بزرگش را جلوی چشمانش از دست داد. آنها برای خرید نقشهای به یکی از روستاهای همدان رفته بودند. در مسیر برگشت به تهران، قبل شهر ساوه چند نفر ناشناس به آنها حمله کردند و با تهدید چاقو از دایی محسن خواستند نقشه گنج را به آنها بدهد. او مقاومت کرد؛ درنهایت هم به ضرب چاقو کشته شد.
دایی کوچکتر محسن هم همین چندسال پیش درحالی که مشغول حفاری زمین بود، جانش را از دست داد. در گواهی فوت علت مرگ او سکته قلبی اعلام شد، اما محسن میگوید دکترها هرگونه فعالیت شدید بدنی و هیجان را برای دایی کوچکترش ممنوع کرده بودند، اما او از بیل و کلنگ و گنج دست نکشید تا جانش را در این راه از دست داد.
با این همه محسن همه این اتفاقات را مربوط به نحسی این کار میداند: «هر دفینهای برای خودش طلسم دارد، بعضی از طلسمها قوی هستند و برای باطلکردن آنها باید آدمش را پیدا کنی، کسانی که بلد باشند سحر و جادو را باطل کنند، تعداد این افراد هم خیلی کم است و پول زیادی میگیرند.»
اما محسن در همه این سالها به جز مقداری کاسه و بشقاب سفالی و مسی چیز دیگری دستگیرش نشده، زیرخاکیهایی که کل آنها را به مبلغ 3میلیون تومان به چند سمسار فروخته است. اما خودش میگوید اگر بختواقبال یارش بود، الان بارش را بسته بود و حسابی وضع مالیاش خوب شده بود:«حدود سال 90 به واسطه یکی از دوستانم نقشه دقیقی به دستم رسید.با نصف آن گنج میتوانستم بهترین زندگی را برای خودم و خانوادهام فراهم کنم.مشتری مطمئن و دست به نقد هم داشتم تا یکشبه همه دفینهها را بفروشم. کلی برنامهریزی کردم،همه چیز هم خوب پیش رفت، فقط چند قدم تا گنج فاصله داشتم که یکدفعه همه چیز به هم ریخت. دیواره تونلی که با کلی زحمت طی یک ماه با دست کنده بودیم، فروریخت و همه چیز زیر خاک مدفون شد. با اتفاقی که آن شب افتاد، مردم محلی آنجا هم هوشیار شدند، حالا باید چند سالی بگذرد تا دوباره کارمان را آنجا شروع کنیم.»
مهرداد هم سالهای زیادی در جستوجوی گنج سپری کرد و سه نفر از بهترین دوستانش را در همین راه از دست داد. او الان فقط به جوانترها که عاشق زیرخاکی هستند، مشاوره میدهد و اطلاعات زیادی درباره تاریخ و باستانشناسی دارد. خودش میگوید تا اواسط دهه سوم زندگی فکر میکرد تنها راه پولدارشدن پیداکردن گنج است، اما حالا که سنی از او گذشته است، به برخی از اشتباهاتش اعتراف میکند: «شاید اگر عقل الانم را داشتم، علی و بهرام زنده بودند. آنها روی حرف من حساب میکردند. من هر چه میگفتم آنها قبول میکردند. علی وقتی داشت زمین را میکند، دیواره ترانشه ریزش کرد و همان جا جانش را از دست داد. چند سال بعد هم من و بهرام برای پیداکردن چند سکه زمان سلجوقی راهی آذربایجان بودیم.» مهرداد هیچ وقت آن شب را فراموش نمیکند. شبی که بارش برف بیوقفه ادامه داشت و او با اینکه میدانست تجهیزات کافی برای تردد در آن هوای برفی را ندارند، بهرام را راضی کرد تا مسیر را ادامه دهند. درواقع عشق سکهها کورش کرده بود. خودش میگوید وقتی به هوش آمد،دید روی تخت بیمارستان است.آنها چند کیلومتری میانه با ماشین واژگون شدند و بهرام درآن حادثه کشته شد.شایدزیرخاکی باید جان دو نفر از بهترین دوستهای مهرداد را میگرفت تا او الان به اشتباهاتش پی ببرد.
«۵۰۰ نفر در صحن امامزاده داوود (ع) کشته شدند.» این روایت پیرمردی است که ۶۸ سال پیش شاهد سیل ویرانگر امامزاده داوود بوده است. سیلی که مرداد ۱۳۳۳ رخ داد چیزی از سیل مرداد ۱۴۰۱ امامزاده داوود کم نداشت.
به گزارش همشهری، مورد عجیب سیل امامزاده داوود (ع) تکرار آن در تاریخی است که ۶۸ سال پیش در خاطرات پیرمردها و پیرزنهای این روستا باقیمانده است. گویی تاریخ تکرار شده است.
امامزاد داوود ۱۳۳۲
حاج علی شاد گوهر ۷۵ سال دارد. به گفته خودش، آن سال سنش آنقدر بوده است که نماز بر او واجب باشد. بیمقدمه آمار کشتهها را میدهد و میگوید: «۵۰۰ نفر کشته شدند، بلکه بیشتر. هفتهها بعد از سیل، مردم از رودخانه کن جسد و باقیمانده بدن کشتهشدهها را پیدا میکردند؛ دستوپا و لباس و. خلاصه صحرای محشر بود. از امامزاده تنها یک گنبد حلبی روی یک چوب باقی ماند.»
امامزاده داوود نیمه اول دهه پنجاه - سازمان اسناد کتابخانه ملی
او آن شب ویرانگر را اینگونه مرور میکند: «چند روزی بود که باران میبارید. باران تابستان رودخانه را خل میکند. رودخانه که خل و دیوانه شد دیگر چیزی نمیتواند جلویش را بگیرد. سیل، اول فرحزاد را به هم ریخت. خبرها میرسید که آنجا خرابی به بار آورده. آن شب ساعت ۱۲ آب امامزاده داوود را هم با خودش برد. خاطره بدی بود. هنوز هم ترس و دلهره اهالی روستا و مسافرها را به یاد دارم.»
حاج علی شادگوهر، ۲ روز قبل از سیل ۶مرداد۱۴۰۱
پیرمرد ماجرای آن شب را از خاطره خواب یکی از اهالی روستا پی میگیرد و میگوید: «آخرین خانه روستای امامزاده خانه یک پیرزن تنها بود که در نزدیکی کوه زندگی میکرد. چند روز بعد از سیل فرحزاد برای اهالی تعریف کرده بود که ۳ بار خوابدیده امامزاده داوود سیل میآید. میگفت: خواب آقا را دیدم، گفت آب اینجا را میبرد. آن روزها کسی حرفهای پیرزن را جدی نگرفت. خوشبختانه قدیمیها کلاً حواسشان به باران بیوقت تابستان بود و خوب میدانستند که این باران خانهخرابکن است. یادم میآید پدر و برادرم با کمک بقیه مردها خانوادههایی را که نزدیک رودخانه کن خانه داشتند به سمت کوه بردند. تقریباً اکثر خانهها خالی شد. برای همین در سیل آن سال اهالی تلفات کمی دادند. تنها یک خانواده ۳نفرهِ بودند که در حیاط امامزاده زندگی میکردند. اهالی نتوانستند آنها را توجیه کنند که به سمت کوه بروند. سیل که آمد هر سه نفرشان کشته شدند.»
امامزاده داوود، نیمه اول دهه پنجاه، سازمان اسناد و کتابخانه ملی
کشتههای سیل ۶۸ سال پیش امامزاده داوود بیسابقه بود. به گفته پیرمرد اکثرشان از زوار بودند. حاج علی میگوید: «خدابیامرز، سید عباس نامی بود که آن شب بعد از باران شدید و طوفان، جماعت زائر را به داخل امامزاده کشاند تا دعای توسل بخوانند. سیل که آمد همهشان را آببرد.»
سیل ۶۸ سال پیش امامزاده داوود همهچیز را با خود شست و برد. در این میان، سنگقبر مرقد مطهر سالم باقی ماند. سنگقبری که به گفته حاج علی شاد گوهر، معتمد روستای امامزاده داوود، به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته و نصب شده بود. او میگوید: «آب ضریح آهنی امامزاده را که اتفاقاً قیمتی بود کند و برد. سرداب امامزاده از آب پر شده بود. خدا شاهد است که این حجم آب از نزدیکی قبر مطهر راه کج کرده رفته بود. قبر سالم سالم ماند.»
پیرمرد درباره ماجرای مجمعه مسی که روی قبر افتاده بود و مانع خراب شدن آن شد میگوید: «بعدها دهانبهدهان چرخید که یک مجمعه مسی روی قبر افتاده و نگذاشته آب آنجا را خراب کند. من خودم این را ندیدم. ولی امامزاده ظرفهای مسی و مجمعههای مسی زیاد داشت. آن روزها مردم مس را هم که بسیار باارزش بود نذر امامزاده داوود میکردند. در اطراف حرم دخمههای سنگی زیادی وجود داشت. مردم از مسیر فرحزاد با پای پیاده و گاهی با الاغ و قاطر به امامزاده داود (ع) میآمدند آن دخمهها از ظروف مسی نذری پر میشد. سیل که آمد همه ظروف مسی در رودخانه کن شناور شد.»
حاج علی درباره خسارات سیل ویرانگر مرداد ۱۳۳۳ امامزاده داوود میگوید: «سیل یک ساعت آمد و همهچیز را با خود برد؛ فقط ماسه باقیمانده بود. بیشتر از ۲ ماه دنبال جنازهها میگشتیم. هر جنازهای را که پیدا میکردیم کنار رودخانه دفن میکردیم. فرصت اینکه به قبرستان ببریم نبود. البته قبرستان را هم آب برده بود. جنازهها زیر آوار سیل مدفونشده بودند همین باعث شده بود تا مدتها بوی بسیار بدی در روستا بپیچد.»
امامزاده داوود، سیل ۶مرداد ۱۴۰۱
قصه سیل ویرانگر مرداد ۱۳۳۳ در ذهن پیرمردی که آن سالها نوجوان بوده است کمرنگ نشده که تاریخ دوباره در مرداد ۱۴۰۱ آن را تکرار میکند. دوباره در منطقه امامزاده سیل آمد و زائران و مسافران زیادی غافلگیر شدند.
فصل سرما وقتی همهجا باران میآید سرمای هوای روستای امامزاده آنقدر است که بهجای باران تگرگ و برف میبارد، اما در فصل گرما سیلاب در کوچه و خیابان روستا جاری میشود. رودخانه طغیان میکند و همهچیز رنگ ویرانی به خود میگیرد. طغیان رودخانه و جاری شدن سیل امامزاده داوود دور از ذهن نبود.
برچسب های مهم